داستان انگلیسی “پیانو” + لغات مهم – قسمت آخر

داستان انگلیسی + ترجمه فارسی و لغات مهم داستان

(پیانو) THE PIANO

The End of the Story

پایان داستان

Sir Anthony Evans turned to me. ‘That competition was the start of wonderful things for me,’ he said. ‘I went to the College of Music for three years. Of course, I worked hard, but I enjoyed every minute. I always went back to the farm for my holidays. And one summer, when I was twenty, I asked Miss Linda Wood a very important question.

آقای آنتونی ایوانز به سمت من برگشت. او گفت: “آن مسابقه شروع چیزهای شگفت انگیزی برای من بود.” من سه سال به دانشکده موسیقی رفتم. البته خیلی کار کردم، اما از هر دقیقه لذت می بردم. من همیشه برای تعطیلاتم به مزرعه برمی گشتم. و یک تابستان، وقتی بیست ساله بودم، از خانم لیندا وود سوال بسیار مهمی پرسیدم.

“I can’t give you much, Linda,” I told her. “But one day I shall be rich and famous. Then I’ll come back again, and I’ll ask you to marry me.” She gave me a long, loving look. Then she laughed. “Oh, Anthony,” she said. “Don’t wait until you’re rich and famous. Ask me now!” So I did – and here we are!’

به او گفتم: “من نمی توانم چیز زیادی به تو بدهم، لیندا.” “اما یک روز من ثروتمند و مشهور خواهم شد. سپس دوباره برمی گردم و از شما می خواهم که با من ازدواج کنید.” او نگاهی طولانی و عاشقانه به من کرد. سپس خندید. او گفت: “اوه، آنتونی.” صبر نکن تا ثروتمند و مشهور شوی. همین حالا از من درخواست کن! بنابراین من انجام دادم – و ما اینجا هستیم!

پیشنهادهای ویژه

دانلود کتاب داستان انگلیسی با معنی

بسته کامل کتابهای داستان انگلیسی (PDF, MP3)

صدها کتاب داستان سطح بندی شده، بهترین منبع برای یادگیری و تقویت زبان با داستان

داستانهای کوتاه طنز انگلیسی با ترجمه فارسی

نرم افزار داستانهای کوتاه انگلیسی با ترجمه فارسی (ویژه اندروید)

داستانهای کوتاه سطح بندی شده، همراه با فایل صوتی و هایلایت هوشمند و تمرین

اپلیکیشن درک مطلب و خواندن

نرم افزار تقویت درک مطلب انگلیسی (ویژه اندروید)

متن های مخصوص درک مطلب با ترجمه فارسی، همراه با فایل صوتی و هایلایت هوشمند و تمرین

‘We’ve been married for sixty years. Five years ago, the Queen invited us to Buckingham Palace. I was Mr Anthony Evans when I went into the Palace. I was Sir Anthony Evans when I came out … he took his wife’s hand – ‘my dear Linda was Lady Evans.’

ما شصت سال است که ازدواج کرده ایم. پنج سال پیش ملکه، ما را به کاخ باکینگهام دعوت کرد. وقتی وارد کاخ شدم، آقای آنتونی ایوانز بودم. وقتی در اومدم جناب آقای (محترم) آنتونی ایوانز بودم … او دست همسرش را گرفت – لیندا عزیزم لیدی ایوانز بود.

There was a knock at the door of the dressing-room. ‘Two minutes, Sir Anthony!’ said a voice. The famous musician stood up. ‘I’m ready,’ he said. He turned to me.

در اتاق رختکن به صدا درآمد. صدایی گفت: دو دقیقه، جناب آقای آنتونی! نوازنده معروف برخاست. او گفت: من آماده ام. به سمت من برگشت.

‘How many concerts have I given? Two thousand? Three thousand? For me, every concert is new and exciting. Now go, my dear, and write your story. Tell the readers of your newspaper that I am a very lucky man.’

چند کنسرت برگزار کرده ام؟ دو هزار؟ سه هزار؟ برای من هر کنسرتی جدید و هیجان انگیز است. حالا برو عزیزم داستانت را بنویس. به خوانندگان روزنامه خود بگویید که من مرد بسیار خوش شانسی هستم.

واژه نامه

🔸 broken: in pieces, or not working.

شکسته: تکه تکه شده یا کار نمی کند.

🔸 cake: something sweet to eat, made of eggs, butter, flour, etc.

کیک: چیزی شیرین برای خوردن، تهیه شده از تخم مرغ، کره، آرد و غیره.

🔸 classroom: a room in a school where children have lessons.

کلاس درس: اتاقی در مدرسه که بچه ها در آن درس می خوانند.

🔸 clean: to make something clean (not dirty).

تمیز کردن: چیزی را تمیز کردن (کثیف نیست).

🔸 college: a school where young people learn to be teachers, doctors, musicians, etc.

دانشگاه: مدرسه ای که در آن جوانان (درس هایی) یاد می گیرند که معلم، پزشک، نوازنده و غیره باشند.

🔸 competition: an event where people sing, play, run, etc. to show who is the best.

مسابقه: رویدادی که در آن مردم آواز می خوانند، بازی می کنند، می دوند و غیره تا نشان دهند که چه کسی بهترین است.

🔸 concert: music that people come to listen to, often in a theatre or concert hall.

کنسرت: موسیقی که مردم برای گوش دادن به آن می آیند، اغلب در سالن تئاتر یا سالن کنسرت.

🔸 cycle: to ride a bicycle.

راندن: دوچرخه سواری.

🔸 dry: not wet.

خشک: مرطوب نیست.

🔸 farm: a place where people grow food and keep animals for food.

مزرعه: محلی که مردم در آن غذا (سبزیجات و صیفی جات) می کارند و حیوانات را برای غذا نگهداری می کنند.

🔸 farmer: a person who has a farm.

کشاورز: کسی که مزرعه دارد.

🔸 farmhouse: the house of a farmer.

خانه مزرعه: خانه کشاورز.

🔸 fall in love with: to begin to love somebody very much.

عاشق شدن: شروع کردن به دوست داشتن خیلی زیاد.

🔸 fill: to make full.

انباشتن: پر کردن.

🔸 grass: a plant with thin green leaves that covers fields and gardens.

چمن: گیاهی با برگ های سبز نازک که مزارع و باغ ها را می پوشاند.

🔸 key: the black and white pieces of a piano that make music when you touch them.

کلید (پیانو): قطعات سیاه و سفید یک پیانو که با لمس آنها موسیقی می سازند.

🔸 line: a long thin mark on paper.

خط: یک خط بلند نازک روی کاغذ.

🔸 lorry: a very large ‘car’ that can carry big things.

کامیون: یک ماشین بسیار بزرگ که می تواند وسایل بزرگ را حمل کند.

🔸 mind: the part of you that thinks and feels.

ذهن: بخشی از شما که فکر می کند و احساس می کند.

🔸 monkey: an animal with a long tail that lives in trees.

میمون: حیوانی با دم بلند که در درختان زندگی می کند.

🔸 note: a mark on paper that shows a sound in music.

نت: علامتی روی کاغذ که صدایی را در موسیقی نشان می دهد.

🔸 piano: a large musical instrument.

پیانو: یک ساز بزرگ موسیقی.

🔸 pianist: a person who plays the piano.

پیانیست: شخصی که پیانو می نوازد.

🔸 practise: to do something again and again until you are good at it.

تمرین: کاری را بارها و بارها انجام دهید تا زمانی که در آن خوب شوید.

🔸 programme: a paper that shows what is going to happen, and when.

برنامه: ورقه ای که نشان می دهد چه چیزی و چه زمانی قرار است اتفاق بیفتد.

🔸 reporter: a person who writes for a newspaper.

خبرنگار: شخصی که برای روزنامه می نویسد.

🔸 rid: to take, give or throw something away that you do not want.

رها کردن: دادن، بخشیدن یا دور انداختن چیزی که نمی خواهی.

🔸 rubbish: something that you do not want because it is not useful to you.

زباله: چیزی که نمی‌خواهی چون برایت مفید نیست.

🔸 stage: the place inside a theatre where people sing, act, play music, etc.

صحنه: مکانی در داخل یک تئاتر که در آن افراد، آواز می خوانند، اجرا می کنند، موسیقی می نوازند و غیره.

🔸 stage door: the door at the back of a theatre that takes you behind the stage.

درب صحنه: درب پشت تئاتر که شما را به پشت صحنه می برد.

🔸 tap: something that you turn on and water comes out.

شیرآب: چیزی که روشن می‌کنید (باز می کنید) و آب بیرون می‌آید.

🔸 tin: a kind of metal; a container made of this metal, e.g. a tin of Coke.

قلع: نوعی فلز; یک ظرف ساخته شده از این فلز، به عنوان مثال. یک قوطی کوکاکولا.

🔸 throw: to move your arm quickly to send something through the air.

پرتاب کردن: به سرعت بازوی خود را برای فرستادن چیزی در هوا حرکت دادن.

🔸 win: to be the best or first person in a competition.

برنده شدن: بهترین یا نفر اول بودن در یک مسابقه.

🔸 yard: a piece of ground next to walls or buildings.

حیاط: یک قطعه زمین در کنار دیوارها یا ساختمان ها.

پیشنهادهای ویژه

دانلود کتاب داستان انگلیسی با معنی

بسته کامل کتابهای داستان انگلیسی (PDF, MP3)

صدها کتاب داستان سطح بندی شده، بهترین منبع برای یادگیری و تقویت زبان با داستان

داستانهای کوتاه طنز انگلیسی با ترجمه فارسی

نرم افزار داستانهای کوتاه انگلیسی با ترجمه فارسی (ویژه اندروید)

داستانهای کوتاه سطح بندی شده، همراه با فایل صوتی و هایلایت هوشمند و تمرین

اپلیکیشن درک مطلب و خواندن

نرم افزار تقویت درک مطلب انگلیسی (ویژه اندروید)

متن های مخصوص درک مطلب با ترجمه فارسی، همراه با فایل صوتی و هایلایت هوشمند و تمرین

ارسال یک دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سبد خرید
لطفا محصول اضافی مورد نظر را انتخاب کنید
اسکرول به بالا