داستان انگلیسی جذاب با ترجمه فارسی + [فایل صوتی]🎧 – قسمت سوم

داستان انگلیسی ساده + ترجمه فارسی

(پیانو) THE PIANO

A Farmer’s Boy

پسر کشاورز

Tony and his mother got on a bus in the middle of the town. At first they drove through streets of small, grey houses. Then the bus left the town and drove along a country road.

تونی و مادرش در وسط شهر سوار اتوبوس شدند. در ابتدا آنها در خیابانی که خانه های کوچک و خاکستری بود، عبور کردند. سپس اتوبوس از شهر خارج شد و در امتداد جاده ای روستایی حرکت کرد.

The bus stopped in every village. Tony saw green fields and small, quiet villages. Every house had a garden. The smell of the flowers came in through the open windows of the bus.

اتوبوس در هر روستایی توقف می کرد. تونی مزارع سبز و روستاهای کوچک و آرام را دید. هر خانه ای باغی داشت. بوی گل ها از پنجره های باز اتوبوس به مشام می رسید.

At last the bus stopped. Tony could see a river and an old bridge. A small road ran across the bridge, through the fields and over a hill. ‘Come on, Tony,’ said his mother. They got out of the bus and walked two kilometres in the hot sun. There were white and yellow flowers at the side of the road. Tony did not know their names. He wanted to know more about them. He wanted to know more about the trees too. There were no flowers or trees in his street.

بالاخره اتوبوس ایستاد. تونی می توانست یک رودخانه و یک پل قدیمی را ببیند. جاده کوچکی از روی پل، از میان مزارع و بالای یک تپه می گذشت. مادرش گفت: بیا، تونی. از اتوبوس پیاده شدند و دو کیلومتر زیر آفتاب داغ راه رفتند. کنار جاده گل های سفید و زرد بود. تونی نام آنها را نمی دانست. او می خواست در مورد آنها بیشتر بداند. او می خواست در مورد درختان نیز بیشتر بداند. در خیابان او (جایی که زندگی می کرد) نه گل بود و نه درخت.

پیشنهادهای ویژه

دانلود کتاب داستان انگلیسی با معنی

بسته کامل کتابهای داستان انگلیسی (PDF, MP3)

صدها کتاب داستان سطح بندی شده، بهترین منبع برای یادگیری و تقویت زبان با داستان

داستانهای کوتاه طنز انگلیسی با ترجمه فارسی

نرم افزار داستانهای کوتاه انگلیسی با ترجمه فارسی (ویژه اندروید)

داستانهای کوتاه سطح بندی شده، همراه با فایل صوتی و هایلایت هوشمند و تمرین

اپلیکیشن درک مطلب و خواندن

نرم افزار تقویت درک مطلب انگلیسی (ویژه اندروید)

متن های مخصوص درک مطلب با ترجمه فارسی، همراه با فایل صوتی و هایلایت هوشمند و تمرین

He looked at the cows in the fields. ‘I’ve never seen a real cow,’ he said to himself. He watched them moving very slowly through the long, green grass. They looked big and quiet.

او به گاوهای مزرعه نگاه کرد. با خود گفت: “من هرگز یک گاو واقعی ندیده ام.” او آنها را تماشا می کرد که بسیار آهسته در میان چمن های بلند و سبز حرکت می کردند. بزرگ و ساکت به نظر می رسیدند.

Tony and his mother arrived at the farmhouse and walked through the farmyard. Chickens were looking for food. A fat white cat sat on a wall and watched them with sleepy eyes.

تونی و مادرش به خانه مزرعه رسیدند و در حیاط مزرعه قدم زدند. جوجه ها دنبال غذا بودند. یک گربه سفید چاق روی دیواری نشسته بود و با چشمان خواب آلود آنها را تماشا می کرد.

Mr Wood came to the door and spoke to Tony’s mother. ‘Hello, Betty. It’s nice to see you again. Thank you for your letter. How are you?’ They talked together like old friends.

آقای وود به دم در آمد و با مادر تونی صحبت کرد. “سلام، بتی. خوشحالم که دوباره شما را می بینم. از نامه شما متشکرم. چطور هستید؟’ مثل دوستان قدیمی با هم صحبت می کردند.

Tony stood at the door. He felt lost and uncomfortable. But the farmer smiled at him. ‘Is this your son, Betty?’ he asked.

تونی دم در ایستاد. او احساس شکست و ناراحتی می کرد. اما کشاورز به او لبخند زد. او پرسید: “این پسر شماست، بتی؟”

‘Yes. This is Anthony – but we call him Tony at home. He left school two weeks ago. He’s a good boy, and he’s very strong. Please give him a job, Mr Wood. We need the money. We’ve got six children, you know.’

بله. این آنتونی است – اما ما در خانه او را تونی صدا می کنیم. او دو هفته پیش مدرسه را ترک کرد. او پسر خوبی است و بسیار قوی است. لطفاً به او کار (شغل) بدهید، آقای وود. ما به پول نیاز داریم. می دونید که ما شش تا بچه داریم.

The farmer looked at Tony. ‘How old are you, boy?’ he asked.
‘Thirteen, sir.’
‘Do you like the country?’
‘Yes, sir,’ said Tony.
‘Would you like to work for me, Tony?’ asked Mr Wood. ‘Would you like to be a farm boy?’

کشاورز به تونی نگاه کرد. او پرسید: “چند سالته پسر؟”

سیزده، آقا.

آیا روستا را دوست داری؟

تونی گفت: بله قربان.

آقای وود پرسید: آیا می‌خواهی برای من کار کنی، تونی؟ دوست داری یک پسر مزرعه ای باشی؟

Tony thought about the factory and the shops. The shops were bad, but the factory was worse. When people came out of the factory in the evening their faces looked white and ill. ‘Nothing can be worse than that,’ he thought. He looked into the farmer’s smiling red face. ‘Yes, sir,’ he said. ‘Yes, please.’

تونی به کارخانه و مغازه ها فکر کرد. مغازه ها بد بودند، اما کارخانه بدتر بود. هنگام عصر که مردم از کارخانه بیرون می آمدند، چهره هایشان سفید و بیمار به نظر می رسید. او فکر کرد: “هیچ چیز بدتر از آن نمی تواند باشد.” او به صورت خندان و قرمز کشاورز نگاه کرد. گفت: بله قربان. بله لطفا.

His mother was right. Tony was a good, strong boy and he worked very hard for Mr Wood. The old farmer did not pay him much money. Tony ate his meals in the kitchen and he slept in a little room at the top of the farmhouse. But the farmer was kind to him and taught him a lot. Mr Wood had no sons. He had one daughter. Her name was Linda, and she was a year younger than Tony. Mr Wood loved Linda dearly, but he wanted a son very much. He was like a father to Tony.

مادرش درست می گفت. تونی پسر خوب و قوی ای بود و برای آقای وود خیلی سخت کار می کرد. کشاورز پیر پول زیادی به او نمی داد. تونی وعده های غذایی خود را در آشپزخانه می خورد و در اتاق کوچکی در بالای خانه مزرعه می خوابید. اما کشاورز با او مهربان بود و چیزهای زیادی به او می آموخت. آقای وود پسری نداشت. او یک دختر داشت. نام او لیندا بود و یک سال از تونی کوچکتر بود. آقای وود خیلی لیندا را دوست داشت، اما او خیلی دوست داشت که پسر داشته باشد. او برای تونی مانند یک پدر بود.

Tony was happy. At the end of every day his back was tired and his legs hurt, but he slept like a baby. He ate Mrs Wood’s good country food. He drank a lot of milk. he needed new clothes. He sent his old clothes home for his brothers. He sent his family money, too.

تونی خوشحال بود. در پایان هر روز، کمرش خسته بود و پاهایش درد می کرد، اما مثل یک بچه می خوابید. او غذاهای روستایی خوب خانم وود را می خورد. شیر زیاد می نوشید. او به لباس های نو نیاز داشت. لباس کهنه اش را برای برادرانش به خانه فرستاد. همچنین پول خانواده اش را هم فرستاد.

Sometimes Tony visited his family. He enjoyed those visits, but he was always happy to leave again. ‘I’m a country boy now,’ he thought.

گاهی تونی با خانواده اش ملاقات می کرد. او از این دیدارها لذت می برد، اما همیشه خوشحال بود که دوباره می رود. او فکر می کرد: “من اکنون یک پسر روستایی هستم.”

In the school holidays Pip and his brother John came to the farm. Pip was seventeen and John was sixteen, but they were both still at school. Their father had a large shoe shop in the town. He wanted them to go to college and learn to be businessmen. But the boys spent all their holidays on Mr Wood’s farm.

در تعطیلات مدرسه پیپ و برادرش جان به مزرعه آمدند. پیپ هفده ساله و جان شانزده ساله بود، اما هر دو هنوز در مدرسه بودند. پدرشان یک مغازه کفش فروشی بزرگ در شهر داشت. او می خواست آنها به دانشگاه بروند و تاجر بودن را بیاموزند. اما پسرها تمام تعطیلات خود را در مزرعه آقای وود گذراندند.

‘I want to be a farmer,’ said Pip. ‘That’s right,’ said John. ‘Farming is the best job in the world!’

پیپ گفت: من می خواهم کشاورز شوم. جان گفت: درست است. “کشاورزی بهترین شغل در جهان است!”

‘But you just come here in the summer!’ said Tony. ‘It isn’t always summer, you know. The sun doesn’t always shine. Farmers work hard in the winter too. It’s a hard, dirty job.’

تونی گفت: اما شما فقط در تابستان به اینجا می آیید! می دانید همیشه تابستان نیست. خورشید همیشه نمی تابد. کشاورزان در زمستان هم سخت کار می کنند. این یک کار سخت و کثیف است.

‘But you like it!’ said John, and he was right. Tony liked his job very much.

جان گفت: اما شما آن را دوست دارید! و راست می گفت. تونی کارش را خیلی دوست داشت.

1 دیدگاه برای “داستان انگلیسی جذاب با ترجمه فارسی + [فایل صوتی]🎧 – قسمت سوم”

ارسال یک دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سبد خرید
لطفا محصول اضافی مورد نظر را انتخاب کنید
اسکرول به بالا