داستان انگلیسی ساده برای مبتدیان [ترجمه فارسی] – قسمت پنجم

داستان کوتاه انگلیسی سطح متوسط + فایل صوتی

(پیانو) THE PIANO

The Village School

مدرسه روستا

The next morning the boys got up at six o’clock. They took some sandwiches and a bottle of cold tea, and they began to cut the long grass in Mr. Wood’s biggest field.

صبح روز بعد پسرها ساعت شش بیدار شدند. آنها چند ساندویچ و یک بطری چای سرد برداشتند و شروع به بریدن علف های بلند در بزرگترین مزرعه آقای وود کردند.

The field was near a quiet road. At the side of the road was a small school. It stood in a garden. There were flowers and vegetables and a few fruit trees. But no children were there. The school was empty. It was summer and the children were on holiday.

مزرعه نزدیک جاده ای آرام بود. کنار جاده مدرسه کوچکی بود. (مدرسه) در یک باغ قرار داشت. گل و سبزی و چند درخت میوه بود. اما هیچ بچه ای آنجا نبود. مدرسه خالی بود. تابستان بود و بچه ها در تعطیلات بودند.

The sun shone down angrily. The boys were hot and thirsty. At eleven o’clock Tony went for a drink, but the bottle was empty.

خورشید با عصبانیت غروب کرد. پسرها گرمشان بود و تشنه بودند. ساعت یازده تونی برای نوشیدنی رفت، اما بطری خالی بود.

‘I want a drink of water,’ he said to Pip and John. He took the empty bottle and went into the school garden. There was a tap there and he turned it. No water came out. He went to the door of the school.

تونی به پیپ و جان گفت: «من آب می‌خواهم». بطری خالی را برداشت و به باغ مدرسه رفت. یک شیر آب بود و آن را چرخاند. آبی (از شیر) بیرون نیامد. به سمت درب مدرسه رفت.

پیشنهادهای ویژه

دانلود کتاب داستان انگلیسی با معنی

بسته کامل کتابهای داستان انگلیسی (PDF, MP3)

صدها کتاب داستان سطح بندی شده، بهترین منبع برای یادگیری و تقویت زبان با داستان

داستانهای کوتاه طنز انگلیسی با ترجمه فارسی

نرم افزار داستانهای کوتاه انگلیسی با ترجمه فارسی (ویژه اندروید)

داستانهای کوتاه سطح بندی شده، همراه با فایل صوتی و هایلایت هوشمند و تمرین

اپلیکیشن درک مطلب و خواندن

نرم افزار تقویت درک مطلب انگلیسی (ویژه اندروید)

متن های مخصوص درک مطلب با ترجمه فارسی، همراه با فایل صوتی و هایلایت هوشمند و تمرین

He pushed – and it opened. There was a little kitchen. Tony turned on the tap. He took a long drink and filled his bottle. Then he decided to look around the little school. It did not take him long. There was one classroom. The desks and chairs were very small, because it was a school for young children. Tony went back into the kitchen. ‘It’s July,’ he thought. ‘Everyone is on holiday. School doesn’t start again until September. I can put the piano here.

او فشار داد – و در باز شد. یک آشپزخانه کوچک بود. تونی شیر آب را باز کرد. یک نوشیدنی طولانی (آب زیادی) خورد و بطری اش را پر کرد. سپس تصمیم گرفت به اطراف مدرسه کوچک نگاه کند. طولی نکشید. یک کلاس درس بود. میز و صندلی ها خیلی کوچک بودند، چون مدرسه بچه های خردسال بود. تونی به آشپزخانه برگشت. او فکر کرد: (الان) ماه جولای است. همه در تعطیلات هستند. مدرسه تا سپتامبر دوباره شروع نمی شود. من می توانم پیانو را اینجا بگذارم.

No one will come here. I’ve got six weeks. And in six weeks perhaps I can find a home for my piano.’ He went back to the field.

هیچ کس اینجا نخواهد آمد. من شش هفته فرصت دارم و در شش هفته شاید بتوانم خانه ای برای پیانویم پیدا کنم. به مزرعه برگشت.

‘You were away a long time,’ said Pip. ‘Did you have a drink, or a holiday?’ They all laughed.

پیپ گفت: تو مدت زیادی را دور بودی (رفتی). نوشیدنی خوردی یا تعطیلات؟ همه خندیدند.

‘Listen,’ said Tony. ‘The school door is open. The school’s empty. I’m going to put my piano in the classroom.’

تونی گفت: گوش کن. در مدرسه باز است. مدرسه خالیست. من می روم پیانویم را در کلاس درس بگذارم.

‘Don’t be stupid!’ said John. ‘What will the teacher say?’

جان گفت: احمق نباش! “معلم چه خواهد گفت؟”

‘He won’t say anything! He’s on holiday,’ said Tony. ‘You’re on holiday too, aren’t you? When do you go back to school?’

تونی گفت: او چیزی نخواهد گفت! او در تعطیلات است. تو هم در تعطیلات هستی، مگه نه؟ چه زمانی به مدرسه برمی گردی؟

‘September the ninth,’ said John. ‘That’s right!’ said Tony. ‘Listen – the door’s open. The key’s in the door. I’m not going to steal anything. I’m just going to keep the piano in the classroom for a week or two …

جان گفت: نهم سپتامبر. تونی گفت: ‘خوبه!’ گوش کن – در باز است. کلید روی در است من قرار نیست چیزی بدزدم. من فقط می خواهم پیانو را برای یک یا دو هفته در کلاس نگه دارم …

Can you help me? We’ll put the piano on the lorry, and we’ll take it to the school.’ ‘When?’ asked Pip. ‘Tonight,’ said Tony. The three boys worked very hard. They cleaned out the building. They cleaned the windows too. Then they put the piano on Mr. Wood’s lorry.

می توانید به من کمک کنید؟ پیانو را روی کامیون می گذاریم و آن را به مدرسه می بریم. پیپ پرسید: ‘چه زمانی؟’ تونی گفت: امشب. سه پسر خیلی زحمت کشیدند. آنها ساختمان را تمیز کردند. شیشه ها را هم تمیز کردند. سپس پیانو را روی کامیون آقای وود گذاشتند.

‘What time are we going?’ asked Pip. ‘Eight o’clock,’ answered Tony. Linda gave the boys their supper that night. Mrs. Wood was at a meeting in the village. ‘Boys,’ said Linda, ‘Father says you are borrowing the lorry tonight.’

پیپ پرسید: “ساعت چند می رویم؟” تونی پاسخ داد: ساعت هشت. لیندا شام آن شب را به پسرها داد. خانم وود در یک دیدار در روستا بود. لیندا گفت: «پسرا، پدر می‌گوید که امشب کامیون را قرض می‌گیرید.»

‘Yes, that’s right,’ said Pip. ‘I’m driving.’ ‘Please, can you take me to the village? Catherine is ill.’ Catherine was Linda’s best friend. ‘I want to visit her.’

پیپ گفت: بله، درست است. ‘من رانندگی می کنم.’ “می توانید مرا به روستا ببرید، لطفا؟ کاترین بیمار است. کاترین بهترین دوست لیندا بود. “من می خواهم او را ببینم.”

‘But . . .’ began Tony. He looked into her kind brown eyes and he told her his story. He told her about his old school. He told her about Mrs Lark. He talked about the village school, and the open door, and the quiet, empty classroom. Linda listened. John and Pip listened too. Then Linda smiled.

تونی شروع کرد: ولی … او به چشمان قهوه ای مهربان او نگاه کرد و داستان خود را برای او تعریف کرد. او در مورد مدرسه قدیمی خود به او گفت. او در مورد خانم لارک به او گفت. از مدرسه روستا و در باز و کلاس آرام و خالی صحبت کرد. لیندا گوش داد. جان و پیپ هم گوش کردند. سپس لیندا لبخند زد.

‘Thank you, Tony. Now I understand. And I want to help you.’ The boys drove Linda to Catherine’s house. ‘Please come back at half past nine,’ she said to Pip.

متشکرم، تونی. حالا فهمیدم. و من می خواهم به شما کمک کنم. پسرها لیندا را به خانه کاترین بردند. لیندا به پیپ گفت: لطفا ساعت نه و نیم برگرد.

She spoke loudly because Catherine’s mother was listening. Then she said, very quietly, ‘Good luck, Tony – and be careful!’

او با صدای بلند صحبت می کرد زیرا مادر کاترین گوش می داد. سپس او خیلی آرام گفت: “موفق باشی، تونی – و مراقب باش!”

The boys drove the lorry to the little school. Then they moved the piano. It was very heavy, but they were young and strong. They pushed it into the classroom and stood it against a wall. ‘It looks beautiful here,’ said Pip. He touched the keys. They made a loud, unmusical noise.

پسرها کامیون را به مدرسه کوچک بردند. سپس پیانو را حرکت دادند. خیلی سنگین بود اما آنها جوان و قوی بودند. آن را به داخل کلاس هل دادند و کنار دیوار گذاشتند. پیپ گفت: اینجا زیبا به نظر می رسد. کلیدها را لمس کرد. صدای بلند و غیر موزیکالی داشت.

‘Listen to that!’ said his brother. ‘You had piano lessons for three years, but you didn’t learn anything. Play something for us, Tony.’

برادرش (جان) گفت: “به آن گوش کن!” تو سه سال پیانو داشتی، اما چیزی یاد نگرفتی. تونی، برای ما چیزی بنواز.

Tony sat down and began to play one of Mrs. Lark’s songs. The music sang in his mind. It travelled along his arms. His fingers danced over the keys. He did not look at his hands. He did not look at the keys. His eyes were closed. He was in another world.

تونی نشست و شروع به پخش یکی از آهنگ های خانم لارک کرد. موسیقی در ذهنش آواز می خواند. در امتداد بازوهایش حرکت می کرد. انگشتانش روی کلیدها می رقصیدند. به دستانش نگاه نمی کرد. به کلیدها نگاه نمی کرد. چشمانش بسته بود. او در دنیای دیگری بود.

His friends listened. Tony was not clever. He was big and quiet and slow. But there was music in his big, strong hands.

دوستانش گوش کردند. تونی باهوش نبود. او بزرگ و ساکت و کند بود. اما موسیقی در دستان بزرگ و قوی او بود.

That summer was a happy time for Tony. Every evening after supper he borrowed Linda’s bicycle. He cycled to the school, and he played the piano. When it was dark he cycled back to the farm again. He was afraid to turn on a light in the school. He did not want anybody to see him.

آن تابستان زمان خوشی برای تونی بود. هر شب بعد از شام، دوچرخه لیندا را قرض می گرفت. او با دوچرخه به مدرسه می رفت و پیانو می زد. وقتی هوا تاریک می شد دوباره با دوچرخه به مزرعه می برگشت. می ترسید چراغ مدرسه را روشن کند. او نمی خواست کسی او را ببیند.

‘I think Tony has a girlfriend,’ said Mrs. Wood to Linda. Linda just smiled.

خانم وود به لیندا گفت: “فکر می کنم تونی دوست دختر دارد.” لیندا فقط لبخند زد.

Tony learned to read music. Linda brought him a book of easy songs. She showed him the music. He looked at the little black notes and the five thin black lines on the pages of the book.

تونی خواندن موسیقی را آموخت. لیندا کتابی از آهنگ های آسان برای او آورد. موسیقی را به او نشان داد. او به یادداشت های سیاه کوچک و پنج خط سیاه نازک روی صفحات کتاب نگاه کرد.

‘This is easy,’ he said to Linda. ‘It’s like writing. The notes tell your fingers what to do.’

او به لیندا گفت: “این آسان است.” “مثل نوشتن است. یادداشت ها به انگشتان شما می گویند که چه کاری انجام دهید.”

‘That’s right,’ said Linda. She showed him the long notes and the short notes. She taught him to read the words at the top of the page. ‘Look!’ she said. ‘That’s Italian. Lento-slow.’

لیندا گفت: درست است. او نت های بلند و نت های کوتاه را به او نشان داد. او به او یاد داد که کلمات بالای صفحه را بخواند. او گفت: “نگاه کن!” این ایتالیایی است. لنتو آهسته.

But Tony was not slow. He learned very fast. Linda was a good teacher. Both of them enjoyed her lessons.

اما تونی کند نبود. خیلی سریع یاد گرفت. لیندا معلم خوبی بود. هر دوی آنها از درس های او لذت می بردند.

پیشنهادهای ویژه

دانلود کتاب داستان انگلیسی با معنی

بسته کامل کتابهای داستان انگلیسی (PDF, MP3)

صدها کتاب داستان سطح بندی شده، بهترین منبع برای یادگیری و تقویت زبان با داستان

داستانهای کوتاه طنز انگلیسی با ترجمه فارسی

نرم افزار داستانهای کوتاه انگلیسی با ترجمه فارسی (ویژه اندروید)

داستانهای کوتاه سطح بندی شده، همراه با فایل صوتی و هایلایت هوشمند و تمرین

اپلیکیشن درک مطلب و خواندن

نرم افزار تقویت درک مطلب انگلیسی (ویژه اندروید)

متن های مخصوص درک مطلب با ترجمه فارسی، همراه با فایل صوتی و هایلایت هوشمند و تمرین

ارسال یک دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سبد خرید
لطفا محصول اضافی مورد نظر را انتخاب کنید
اسکرول به بالا