داستان انگلیسی با ترجمه (سطح مبتدی تا متوسط) – قسمت ششم

داستان انگلیسی + ترجمه فارسی

(پیانو) THE PIANO

Mr. Gordon finds a Musician

آقای گوردون یک موسیقیدان پیدا می کند.

Mr. Gordon was the teacher at the little village school. He was a kind old man and the children liked him. They enjoyed his lessons and he enjoyed teaching them. There was no piano at the school. This sometimes made him a little unhappy, because he loved music very much. But he sang with the children. He filled their young minds with songs and stories. It was a happy school.

آقای گوردون معلم مدرسه روستای کوچک بود. او پیرمرد مهربانی بود و بچه ها او را دوست داشتند. آنها از درس های او لذت می بردند و او نیز از تدریس برای آنها لذت می برد. در مدرسه پیانو نبود. همین گاهی او را کمی ناراضی می کرد، زیرا او موسیقی را بسیار دوست داشت. اما او با بچه ها آواز می خواند. او ذهن جوان آنها را پر از آهنگ و داستان می کرد. مدرسه شادی بود.

One night during the summer holidays Mr Gordon wanted a book. He looked everywhere. ‘I know!’ he said suddenly. ‘I left it at school. I’ll go there at once. It isn’t far away.’ He walked through the school garden. The door of the school was open! He felt in his pocket for the key – it was not there!

یک شب در تعطیلات تابستانی آقای گوردون یک کتاب می خواست. همه جا را نگاه کرد. او ناگهان گفت: ‘میدانم!’. من آن را در مدرسه رها کردم. فورا به آنجا می روم. دور نیست. از باغ مدرسه گذشت. درب مدرسه باز بود! برای کلید دست در جیب کتش برد – آنجا نبود!

داستان انگلیسی با ترجمه (سطح مبتدی تا متوسط) – قسمت ششم ادامه مطلب »