داستان های زیبای انگلیسی به فارسی – داغ ننگ (قسمت هجدهم)

خواندن داستان های انگلیسی به فارسی به زبان آموزان کمک می کند به راحتی بتوانند جمله بندی کنند و در مکالمات استفاده کنند. و یا حتی می توانند درک کنند که از کلمات کجا و چه موقع استفاده کنند. خواندن داستان مهارت reading شما را تقویت می کند و علاوه بر آن لغات و اصطلاحات زیادی را فرا خواهید گرفت. سایت languagedownload.ir تمامی این مطالب را به صورت رایگان برای شما عزیزان قرار می دهد تا در جهت پیشرفت و پیشروی زبان آموزان کمکی کرده باشد. لینک هایی که در زیر مشاهده می کنید، پکیج و نرم افزار فوق العاده کاربردی آموزش زبان انگلیسی به فارسی است که با تهیه آنها به راحتی می توانید زبان انگلیسی را همراه با نکات کاربردی فرا بگیرید.

اکنون قسمت هجدهم از داستان “داغ ننگ” را همراه با ترجمه فارسی در این پست قرار می دهیم:

The Town Square at night – Chapter 6

Arthur Dimmesdale was a very sick man, but he was also the most famous minister in the town. His church was full every Sunday.

آرتور دیمزدیل مرد بسیار بیماری بود، ولی همچنین مشهورترین کشیش شهر بود. کلیسای او یکشنبه ها پر بود.

He is a wonderful speaker, people said. “He is a great man of God.” Young women felt excited when he was near them.

مردم می گفتند: ” او سخنران جالبی است. او مرد بزرگ خداست.” زنان جوان وقتی نزدیک او می آمدند هیجان زده می شدند.

پیشنهادهای ویژه

دانلود کتاب داستان انگلیسی با معنی

بسته کامل کتابهای داستان انگلیسی (PDF, MP3)

صدها کتاب داستان سطح بندی شده، بهترین منبع برای یادگیری و تقویت زبان با داستان

داستانهای کوتاه طنز انگلیسی با ترجمه فارسی

نرم افزار داستانهای کوتاه انگلیسی با ترجمه فارسی (ویژه اندروید)

داستانهای کوتاه سطح بندی شده، همراه با فایل صوتی و هایلایت هوشمند و تمرین

اپلیکیشن درک مطلب و خواندن

نرم افزار تقویت درک مطلب انگلیسی (ویژه اندروید)

متن های مخصوص درک مطلب با ترجمه فارسی، همراه با فایل صوتی و هایلایت هوشمند و تمرین

Old people were sad because he was weak and sick. “The minister will die before us,” they said.

پیران غمگین می شدند، زیرا او ضعیف و بیمار بود، آنها می گفتند: “کشیش قبل از ما خواهد مرد.”

Every Sunday, Dimmesdale spoke to the people in church. He wanted to tell everybody the secret in his heart. He wanted people to hate him, but he was afraid.

یکشنبه ها، دیمزدیل در کلیسا برای مردم سخن می گفت. می خواست راز قلب خود را به همه بگوید. می خواست مردم از او بیزار باشند، ولی می ترسید.

“I am a bad man,” he told everybody. “I am the worst sinner in this town.” But the people did not hate him.

او به همه می گفت: “من مرد بدی هستم. من گناهکارترین مرد این شهرم.” ولی مردم از او بیزار نمی شدند.”

They loved him more and more. In their eyes, the young minister could do nothing wrong.

و او را بیشتر و بیشتر دوست می داشتند. در نگاه آنان، کشیش جوان ممکن نبود اشتباهی انجام دهد.

At home, the young man tried to kill the sick feeling in his heart. He did not eat or sleep for days. He was hungry tired, and thirsty.

مرد جوان در خانه سعی می کرد احساس بیماری را در قلبش بکشد. روزها نمی خورد و نمی خوابید. گرسنه، خسته و تشنه بود.

ارسال یک دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سبد خرید
لطفا محصول اضافی مورد نظر را انتخاب کنید
اسکرول به بالا