داستان های زبان انگلیسی

داستان کوتاه انگلیسی برای کودکان + (تمرین) – درس 11

داستان انگلیسی برای بچه ها + ترجمه فارسی

معمولا دغدغه خانواده ها این است که کودکان یا فرزندان آنها هر چه سریع تر زبان انگلیسی را یاد بگیرند. آنها می خواهند فرزندانشان جایگاه ویژه ای در جامعه داشته باشند و بتوانند آینده خوبی را برای خود رقم بزنند. اما خانواده ها باید این را بدانند که یادگیری هر چیزی، مخصوصا زبان دوم اصول و پایه خود را دارد و باید آنها را رعایت کرد.

ابتدا باید کودک شما زبان مادری خود را به صورت کامل یاد بگیرد، سپس می توانید به سراغ آموزش زبان دوم بروید. زیرا اگر کودک، زبان مادری را به خوبی یاد نگرفته باشد، دچار گیجی و سردرگمی می شود و هیچ کدام از زبان ها را به خوبی نمی تواند یاد بگیرد. کودکان معمولا بازیگوش و کنجکاو هستند و برای یادگیری نمی توانند به آموزش های طولانی و کسل کننده توجه کنند، زیرا آنها را دلزده و خسته می کند. داستان های کوتاه همراه با تصاویر رنگی، فایل های صوتی شاد، شعر و ترانه های کودکانه، مجموعه کارتون های جذاب و رنگی و … می تواند برای کودکان جذاب باشد و آنها را سرگرم آموزش کند.

در این بخش، همراه با داستان های کوتاه انگلیسی کودکانه، قصد داریم تا به کمک تصویر و فایل صوتی مربوط به آن، زبان انگلیسی را به کودکان آموزش دهیم. همچنین در انتهای داستان، تمریناتی را همراه با پاسخ برای کودکان آماده کرده ایم.

پیشنهادهای ویژه

پکیج کامل آموزش زبان انگلیسی برای کودکان

کاملترین پکیج مجموعه های آموزش انگلیسی به کودکان

مجموعه های جذاب، همراه با آهنگ و ترانه، مناسب کودکان (همه سنین)

نرم افزار دوره کامل آموزش انگلیسی (ویژه اندروید)

نرم افزار اندروید دلفین همراه با صدا و تمرین، از الفبا تا سطوح بالا، به صورت کاملا خودآموز و بدون نیاز به استاد

داستان کوتاه انگلیسی برای کودکان + (تمرین) – درس 11 بیشتر بخوانید »

داستان انگلیسی “پیانو” + لغات مهم – قسمت آخر

داستان انگلیسی + ترجمه فارسی و لغات مهم داستان

(پیانو) THE PIANO

The End of the Story

پایان داستان

Sir Anthony Evans turned to me. ‘That competition was the start of wonderful things for me,’ he said. ‘I went to the College of Music for three years. Of course, I worked hard, but I enjoyed every minute. I always went back to the farm for my holidays. And one summer, when I was twenty, I asked Miss Linda Wood a very important question.

آقای آنتونی ایوانز به سمت من برگشت. او گفت: “آن مسابقه شروع چیزهای شگفت انگیزی برای من بود.” من سه سال به دانشکده موسیقی رفتم. البته خیلی کار کردم، اما از هر دقیقه لذت می بردم. من همیشه برای تعطیلاتم به مزرعه برمی گشتم. و یک تابستان، وقتی بیست ساله بودم، از خانم لیندا وود سوال بسیار مهمی پرسیدم.

“I can’t give you much, Linda,” I told her. “But one day I shall be rich and famous. Then I’ll come back again, and I’ll ask you to marry me.” She gave me a long, loving look. Then she laughed. “Oh, Anthony,” she said. “Don’t wait until you’re rich and famous. Ask me now!” So I did – and here we are!’

به او گفتم: “من نمی توانم چیز زیادی به تو بدهم، لیندا.” “اما یک روز من ثروتمند و مشهور خواهم شد. سپس دوباره برمی گردم و از شما می خواهم که با من ازدواج کنید.” او نگاهی طولانی و عاشقانه به من کرد. سپس خندید. او گفت: “اوه، آنتونی.” صبر نکن تا ثروتمند و مشهور شوی. همین حالا از من درخواست کن! بنابراین من انجام دادم – و ما اینجا هستیم!

پیشنهادهای ویژه

دانلود کتاب داستان انگلیسی با معنی

بسته کامل کتابهای داستان انگلیسی (PDF, MP3)

صدها کتاب داستان سطح بندی شده، بهترین منبع برای یادگیری و تقویت زبان با داستان

داستانهای کوتاه طنز انگلیسی با ترجمه فارسی

نرم افزار داستانهای کوتاه انگلیسی با ترجمه فارسی (ویژه اندروید)

داستانهای کوتاه سطح بندی شده، همراه با فایل صوتی و هایلایت هوشمند و تمرین

اپلیکیشن درک مطلب و خواندن

نرم افزار تقویت درک مطلب انگلیسی (ویژه اندروید)

متن های مخصوص درک مطلب با ترجمه فارسی، همراه با فایل صوتی و هایلایت هوشمند و تمرین

داستان انگلیسی “پیانو” + لغات مهم – قسمت آخر بیشتر بخوانید »

داستان انگلیسی با فایل صوتی + ترجمه فارسی – قسمت هفتم

داستان انگلیسی با ترجمه + فایل صوتی

(پیانو) THE PIANO

The Music Competition

مسابقات موسیقی

Tony worked and worked. He got up at six every morning. He worked on the farm until four o’clock in the afternoon. But every minute of the day, music filled his mind.

تونی کار کرد و کار کرد. هر روز ساعت شش از خواب بیدار می شد. تا ساعت چهار بعد از ظهر در مزرعه کار می کرد. اما هر دقیقه از روز، موسیقی ذهن او را پر می کرد.

At four o’clock he cycled to his piano lesson with Mr Gordon. He practised until seven o’clock, then he cycled back to the farm for supper. After supper he read Mr Gordon’s music books. Often he fell asleep at the kitchen table.

ساعت چهار او با آقای گوردون به کلاس پیانو رفت. او تا ساعت هفت تمرین کرد، سپس برای صرف شام به مزرعه برگشت. بعد از شام او کتاب های موسیقی آقای گوردون را خواند. اغلب پشت میز آشپزخانه به خواب می رفت.

At night, while he slept, his mind was still full of music. Small black notes danced in front of his eyes. When he woke up the music was still there. Tony lived in a world of music.

شب، هنگام خواب هنوز ذهنش پر از موسیقی بود. نت های سیاه کوچک جلوی چشمانش می رقصیدند. وقتی از خواب بیدار شد موسیقی هنوز آنجا بود. تونی در دنیای موسیقی زندگی می کرد.

The leaves fell from the trees. Winter came. It was dark when Tony got up in the mornings. It was dark when he cycled to his piano lesson, and it was dark when he cycled back to the farm again. Sometimes it snowed. Then he had to walk to and from the school. But he never missed a lesson. ‘How’s the boy getting on?’ the farmer asked Mr Gordon one day.

برگها از درختان افتادند. زمستان آمد. صبح ها که تونی بیدار می شد، هوا تاریک بود. وقتی با دوچرخه به سمت (یادگیری) درس پیانو می رفت، هوا تاریک بود و وقتی دوباره با دوچرخه به مزرعه برمی گشت، (هوا) تاریک بود. گاهی برف می آمد. سپس مجبور می شد، پیاده به مدرسه برود و برگردد. اما او هرگز درسی را از دست نداد. یک روز کشاورز از آقای گوردون پرسید: “پسر (تونی) چطور پیش رفته است؟”

داستان انگلیسی با فایل صوتی + ترجمه فارسی – قسمت هفتم بیشتر بخوانید »

مهارت خواندن انگلیسی (22 نکته و استراتژی رایگان)

خواندن Reading انگلیسی + نکات مهم

خواندن یا توانایی شما در درک مطالبی که می خوانید، یک مهارت مهم و کلیدی است که باید به زبان آموزان آموزش داده شود. باید مطمئن شوید، کلمات موجود در صفحات هر کتاب را، هر زمان که یک کتاب انگلیسی می خوانید، درک می کنید. مهارت خواندن به معنای توانایی یک فرد برای خواندن، درک معنا و فهم یک متن نوشته شده. در واقع مهارت خواندن به شما کمک می‌کند تا هنگامی که در حال خواندن متنی هستید، معنا و منظور نویسنده را از نوشته درک کرده، معنای کلمات، عبارات و جملات را متوجه شده و نحوه ارتباط آن‌ ها را در ساختار کلی متن متوجه شوید.

در حالی که خواندن، یکی از راه‌ های کار بر روی درک مطلب شماست، نکات و روش‌ هایی هم دارد که می‌توانید برای تقویت کردن خواندن خود از آن استفاده کنید. این مقاله به شما کمک می کند تا مهارت خواندن انگلیسی خود را با استراتژی های اثبات شده برای خواندن هوشمندانه تر و کارآمدتر بهبود ببخشید. با ادامه ی این مقاله همراه باشید که نکات عالی و فوق العاده ای را در اختیارتان قرار خواهد داد.

مهارت خواندن انگلیسی (22 نکته و استراتژی رایگان) بیشتر بخوانید »

10 رمان انگلیسی که باید بخوانید! (سطح پایه تا پیشرفته)

چگونه انگلیسی را روان بخوانیم؟

خواندن می تواند ذهن شما را به روی دنیای جدید و درخشانی باز کند و شما را به سطح جدیدی از یادگیری زبان انگلیسی برساند. استفاده از کتاب‌ های انگلیسی به‌ عنوان ابزار یادگیری می‌تواند به شما کمک کند، سریع‌تر از همیشه به تسلط به زبان انگلیسی برسید. به کتابخانه محلی خود بروید و ببینید چند کتاب خوب می توانید پیدا کنید که در یادگیری زبان انگلیسی شما موثر و مفید خواهند بود!

در این مقاله، برای کمک به شما در یادگیری زبان انگلیسی، 10 رمان معروف را معرفی کرده ایم. شما می توانید آنها را بررسی کنید و هر کدام را که از نظر سطح و یا موارد دیگر مورد علاقه شما بود را انتخاب کنید و شروع به خواندن آن کتاب کنید. اگر سطح پایه ای از درک مطلب و خواندن دارید، این رمان ها برای شما مناسب هستند و مشکلی ایجاد نمی کنند. این کتاب ها، برای کسانی که به تازگی در حال یادگیری زبان انگلیسی می باشند و در واقع در سطح مبتدی قرار دارند، فوق العاده هستند! برای خود چالش خواندن تنظیم کنید. چند تا از این کتاب ها را می توانید بخوانید؟ این چالش ها شما را در یادگیری بهتر و سریع تر کمک می کند. برای آشنایی با این 10 کتاب انگلیسی، با ما همراه باشید:

10 رمان انگلیسی که باید بخوانید! (سطح پایه تا پیشرفته) بیشتر بخوانید »

داستان انگلیسی با ترجمه (سطح مبتدی تا متوسط) – قسمت ششم

داستان انگلیسی + ترجمه فارسی

(پیانو) THE PIANO

Mr. Gordon finds a Musician

آقای گوردون یک موسیقیدان پیدا می کند.

Mr. Gordon was the teacher at the little village school. He was a kind old man and the children liked him. They enjoyed his lessons and he enjoyed teaching them. There was no piano at the school. This sometimes made him a little unhappy, because he loved music very much. But he sang with the children. He filled their young minds with songs and stories. It was a happy school.

آقای گوردون معلم مدرسه روستای کوچک بود. او پیرمرد مهربانی بود و بچه ها او را دوست داشتند. آنها از درس های او لذت می بردند و او نیز از تدریس برای آنها لذت می برد. در مدرسه پیانو نبود. همین گاهی او را کمی ناراضی می کرد، زیرا او موسیقی را بسیار دوست داشت. اما او با بچه ها آواز می خواند. او ذهن جوان آنها را پر از آهنگ و داستان می کرد. مدرسه شادی بود.

One night during the summer holidays Mr Gordon wanted a book. He looked everywhere. ‘I know!’ he said suddenly. ‘I left it at school. I’ll go there at once. It isn’t far away.’ He walked through the school garden. The door of the school was open! He felt in his pocket for the key – it was not there!

یک شب در تعطیلات تابستانی آقای گوردون یک کتاب می خواست. همه جا را نگاه کرد. او ناگهان گفت: ‘میدانم!’. من آن را در مدرسه رها کردم. فورا به آنجا می روم. دور نیست. از باغ مدرسه گذشت. درب مدرسه باز بود! برای کلید دست در جیب کتش برد – آنجا نبود!

داستان انگلیسی با ترجمه (سطح مبتدی تا متوسط) – قسمت ششم بیشتر بخوانید »

داستان انگلیسی ساده برای مبتدیان [ترجمه فارسی] – قسمت پنجم

داستان کوتاه انگلیسی سطح متوسط + فایل صوتی

(پیانو) THE PIANO

The Village School

مدرسه روستا

The next morning the boys got up at six o’clock. They took some sandwiches and a bottle of cold tea, and they began to cut the long grass in Mr. Wood’s biggest field.

صبح روز بعد پسرها ساعت شش بیدار شدند. آنها چند ساندویچ و یک بطری چای سرد برداشتند و شروع به بریدن علف های بلند در بزرگترین مزرعه آقای وود کردند.

The field was near a quiet road. At the side of the road was a small school. It stood in a garden. There were flowers and vegetables and a few fruit trees. But no children were there. The school was empty. It was summer and the children were on holiday.

مزرعه نزدیک جاده ای آرام بود. کنار جاده مدرسه کوچکی بود. (مدرسه) در یک باغ قرار داشت. گل و سبزی و چند درخت میوه بود. اما هیچ بچه ای آنجا نبود. مدرسه خالی بود. تابستان بود و بچه ها در تعطیلات بودند.

The sun shone down angrily. The boys were hot and thirsty. At eleven o’clock Tony went for a drink, but the bottle was empty.

خورشید با عصبانیت غروب کرد. پسرها گرمشان بود و تشنه بودند. ساعت یازده تونی برای نوشیدنی رفت، اما بطری خالی بود.

‘I want a drink of water,’ he said to Pip and John. He took the empty bottle and went into the school garden. There was a tap there and he turned it. No water came out. He went to the door of the school.

تونی به پیپ و جان گفت: «من آب می‌خواهم». بطری خالی را برداشت و به باغ مدرسه رفت. یک شیر آب بود و آن را چرخاند. آبی (از شیر) بیرون نیامد. به سمت درب مدرسه رفت.

داستان انگلیسی ساده برای مبتدیان [ترجمه فارسی] – قسمت پنجم بیشتر بخوانید »

داستان کوتاه انگلیسی سطح مبتدی «پیانو» [با صدا MP3] – قسمت چهارم

داستان انگلیسی با صدا + ترجمه فارسی

(پیانو) THE PIANO

An Old Piano

پیانوی قدیمی

One hot summer afternoon Tony, John and Pip were cutting the long grass. The sun was hot and they were tired. Mr. Wood came into the field. ‘Now, boys,’ he said, ‘I have a job for you.’ ‘He always has a job for us!’ said Pip very quietly. The other boys smiled.

یک بعد از ظهر گرم تابستانی تونی، جان و پیپ در حال بریدن علف های بلند بودند. آفتاب داغ بود و آنها خسته بودند. آقای وود وارد مزرعه شد. او گفت: “خب، پسرها، من برای شما کار دارم.” پیپ خیلی آرام گفت: او همیشه برای ما کار دارد! بقیه پسرها لبخند زدند.

The farmer liked to keep them busy. They walked with him to an old wooden building near the farmhouse. ‘Now,’ said Mr Wood. ‘My new car will arrive here next week. I want this building for a garage. Get the rubbish out of the building. Then clean it really well. I want to keep the car in it.’ ‘What shall we do with the rubbish, Mr Wood?’ asked Pip.

کشاورز دوست داشت آنها را مشغول کند. آنها با او به سمت یک ساختمان چوبی قدیمی، نزدیک خانه مزرعه رفتند. آقای وود گفت: خب. ماشین جدید من هفته آینده به اینجا می رسد. من این ساختمان را برای گاراژ می خواهم. زباله ها را از ساختمان خارج کنید. سپس آن را به خوبی تمیز کنید. من می خواهم ماشین را در این ساختمان نگه دارم. پیپ پرسید: “با زباله ها چه کنیم، آقای وود؟”

Get rid of it, of course!’ answered the farmer. ‘Now stop asking questions, young Pip. I’m a busy man.’ He walked away. The three boys opened the doors of the building. They looked at the rubbish, then they looked at each other. ‘This is going to take a long time,’ said Tony. He went to the back of the building. He saw something behind a lot of old boxes. It was very big. ‘What’s this?’ asked Tony. ‘Is it a cupboard?’ asked Pip.

کشاورز جواب داد: “در واقع، از شر آن خلاص شوید!” حالا دیگر سوال نپرس، پیپ جوان. من خیلی سرم شلوغه. او راه افتاد. سه پسر درهای ساختمان را باز کردند. آنها به زباله ها نگاه کردند، سپس به یکدیگر نگاه کردند. تونی گفت: مدت زمان زیادی برای این کار طول خواهد کشید. به پشت ساختمان رفت. او چیزی را پشت بسیاری از جعبه های قدیمی دید. خیلی بزرگ بود. تونی پرسید: ‘این چیه؟’ پیپ پرسید: آیا این یک کمد است؟

داستان کوتاه انگلیسی سطح مبتدی «پیانو» [با صدا MP3] – قسمت چهارم بیشتر بخوانید »

داستان انگلیسی جذاب با ترجمه فارسی + [فایل صوتی]🎧 – قسمت سوم

داستان انگلیسی ساده + ترجمه فارسی

(پیانو) THE PIANO

A Farmer’s Boy

پسر کشاورز

Tony and his mother got on a bus in the middle of the town. At first they drove through streets of small, grey houses. Then the bus left the town and drove along a country road.

تونی و مادرش در وسط شهر سوار اتوبوس شدند. در ابتدا آنها در خیابانی که خانه های کوچک و خاکستری بود، عبور کردند. سپس اتوبوس از شهر خارج شد و در امتداد جاده ای روستایی حرکت کرد.

The bus stopped in every village. Tony saw green fields and small, quiet villages. Every house had a garden. The smell of the flowers came in through the open windows of the bus.

اتوبوس در هر روستایی توقف می کرد. تونی مزارع سبز و روستاهای کوچک و آرام را دید. هر خانه ای باغی داشت. بوی گل ها از پنجره های باز اتوبوس به مشام می رسید.

At last the bus stopped. Tony could see a river and an old bridge. A small road ran across the bridge, through the fields and over a hill. ‘Come on, Tony,’ said his mother. They got out of the bus and walked two kilometres in the hot sun. There were white and yellow flowers at the side of the road. Tony did not know their names. He wanted to know more about them. He wanted to know more about the trees too. There were no flowers or trees in his street.

بالاخره اتوبوس ایستاد. تونی می توانست یک رودخانه و یک پل قدیمی را ببیند. جاده کوچکی از روی پل، از میان مزارع و بالای یک تپه می گذشت. مادرش گفت: بیا، تونی. از اتوبوس پیاده شدند و دو کیلومتر زیر آفتاب داغ راه رفتند. کنار جاده گل های سفید و زرد بود. تونی نام آنها را نمی دانست. او می خواست در مورد آنها بیشتر بداند. او می خواست در مورد درختان نیز بیشتر بداند. در خیابان او (جایی که زندگی می کرد) نه گل بود و نه درخت.

داستان انگلیسی جذاب با ترجمه فارسی + [فایل صوتی]🎧 – قسمت سوم بیشتر بخوانید »

داستان انگلیسی «پیانو» + ترجمه فارسی – قسمت دوم

داستان انگلیسی + ترجمه فارسی

(پیانو) THE PIANO

A Poor Boy

پسر فقیر

The teacher’s name was Mr Grey. He was grey, like his name: he was old and grey and tired. Everything about him was grey: grey suit, grey shirt, grey hair and a long, thin, grey face. When he smiled the children saw his long, grey teeth. But he did not often smile.

نام معلم آقای گری بود. خاکستری بود، مثل اسم خودش: پیر و خاکستری و خسته بود. همه چیز درباره او خاکستری بود: کت و شلوار خاکستری، پیراهن خاکستری، موهای خاکستری و یک صورت کشیده و لاغر و خاکستری. وقتی لبخند زد بچه ها دندان های بلند و خاکستری اش را دیدند. اما او اغلب لبخند نمی زد.

Mr Grey did not enjoy his job. He did not like children. ‘Why does he work here?’ one of the children asked one day. ‘He doesn’t like us.’ ‘But he likes the long school holidays!’ said Tony.

آقای گری از کارش لذت نمی برد. بچه ها را دوست نداشت. یک روز یکی از بچه ها پرسید “چرا او اینجا کار می کند؟ او ما را دوست ندارد.” تونی گفت: اما او تعطیلات طولانی مدرسه را دوست دارد!

The other children laughed. They thought that was a very clever answer. But Tony was not a clever boy. He was big and slow and silent. He did not enjoy his lessons. Usually he just sat at his desk and waited quietly for four o’clock to come, when he could go home. But Tuesday mornings were different, because Tuesday was music day.

بچه های دیگر خندیدند. آنها فکر می کردند که پاسخ او بسیار هوشمندانه بود. اما تونی پسر باهوشی نبود. او بزرگ و کند و ساکت بود. از درسش لذت نمی برد. معمولا او فقط پشت میزش می نشست و بی سر و صدا و ساکت منتظر می ماند تا ساعت 4 شود، زمانی که بتواند به خانه برود. اما صبح های سه شنبه متفاوت بود، زیرا سه شنبه روز موسیقی بود.

داستان انگلیسی «پیانو» + ترجمه فارسی – قسمت دوم بیشتر بخوانید »

سبد خرید
لطفا محصول اضافی مورد نظر را انتخاب کنید
اسکرول به بالا