آموزش اصطلاحات کاربردی در زبان انگلیسی – درس یازدهم

اکنون درس یازدهم از آموزش اصطلاحات پرکاربرد زبان انگلیسی را در اختیار شما قرار می دهیم. آموزش این دروس بسیار کاربردی و ضروری هستند. هر زبان آموزی باید در مکالمات و یا نوشته های خود، اصطلاحات و اسلنگ هایی را به کار برد. این دروس همراه با نکاتی و آموزش هایی که در اختیار شما قرار می دهد، کمک می کند که به راحتی از آنها استفاده کنید. توجه داشته باشید که استفاده از اصطلاحات در مکالمات شما، آنها را زیبا و جذاب جلوه می دهد.

اکنون درس یازدهم از آموزش پرکاربردترین اصطلاحات انگلیسی را برای شما قرار می دهیم:

آدم ها با ویژگی های منفی (People with negative qualities)

1. a windbag          وراج – پرچانه

(a talkative, boring person)

A: Why don’t you visit Alice anymore?

B: I can’t stand her anymore. She’s a windbag. She talks too much but says nothing important.

الف: چرا دیگر به دیدن آلیس نمی روی؟

ب: دیگر تحمل او را ندارم. پرچانه است. خیلی حرف می زند ولی هیچ چیز مهمی برای گفتن ندارد.

پیشنهادهای ویژه

55 مجموعه اصطلاحات و ضرب المثل های انگلیسی

بسته مجموعه های آموزش اصطلاحات و اسلنگ های انگلیسی

یادگیری کامل اسلنگها، اصطلاحات عامیانه، فعلهای چند قسمتی و …

نرم افزار دلفین با قابلیت جعبه لایتنر (G5) و دیکشنری رایگان

لغات انگلیسی را به راحتی با جعبه لایتنر رایگان دلفین، سریعتر و بهتر حفظ کنید.

2. a wet blanket            آدم حال گیر – دشمن شادی دیگران – آیینه دق

(a person who spoils other people’s fun)

A: Don’t you want to invite Lisa to your birthday party?

B: No. She spoils our fun. She’s a wet blanket.

الف: نمی خواهی لیزا را به جشن تولدت دعوت کنی؟

ب: نه حالمان را می گیرد. آدم حال گیری است.

3. a busybody (a nosy parker)           آدم فضول – کسی که در امور دیگران دخالت می کند.

(a person who interferes in other people’s affairs)

A: Do you want to go to Jon’s house on Saturday?

B: No, I don’t. She’s a busy-body. She keeps asking you questions about your private life.

الف: دلت می خواهد روز شنبه به خانه جان بروی؟

ب: نه، دلم نمی خواهد. او فضول است. مرتبا راجع به زندگی خصوصی آدم سوال می کند.

4. a yes-person (a yes-man or a yes-woman)               آدم بله قربان گو

(a person who always agrees with their boss or superior)

A: I can’t stand Joe. He always agrees with the boss.

B: He’s a yes-person. He has no will of his own.

الف: تحمل جو را ندارم. همیشه با رئیس موافقت می کند.

ب: آدم بله قربان گویی است. هیچ  اراده ای از خودش ندارد.

5. a pain in the neck           مایه دردسر – مایه ملال خاطر

(an annoying or boring person)

A: I’m sick and tired of Jason.

B: Me, too. Whenever he gets himself into trouble, he asks me for help. He’s a pain in the neck.

الف: از جیسون بیزارم.

ب: من هم همینطور. هر وقت دچار مشکل می شود از من کمک می خواهد. او مایه ی دردسر است.

6. a scatterbrain         آدم حواس پرت – گیج

(a person who forgets things or who cannot concentrate)

A: Did Sara pick you up at the airport?

B: No, she never showed up. She’d promised to meet me but she clean forgot. She’s a scatterbrain.

الف: سارا در فرودگاه دنبالت آمد؟

ب: نه هرگز نیامد. قول داده بود می آید دنبالم ولی پاک یادش رفت. آدم گیجی است.

پیشنهادهای ویژه

55 مجموعه اصطلاحات و ضرب المثل های انگلیسی

بسته مجموعه های آموزش اصطلاحات و اسلنگ های انگلیسی

یادگیری کامل اسلنگها، اصطلاحات عامیانه، فعلهای چند قسمتی و …

نرم افزار دلفین با قابلیت جعبه لایتنر (G5) و دیکشنری رایگان

لغات انگلیسی را به راحتی با جعبه لایتنر رایگان دلفین، سریعتر و بهتر حفظ کنید.

7. a mama’s boy         بچه ننه

A: I heard Tom has decided to join the army.

B: I doubt it. He can’t adapt himself to life in the army. He’s only a mama’s boy.

الف: شنیدم تام تصمیم گرفته وارد ارتش شود.

ب: شک دارم. او نمی تواند خودش را با زندگی در ارتش وفق دهد. او فقط یک بچه ننه است.

8. a pushover          آدم ضعیف و هالو – آدم دهن بین

(a person who is easily persuaded or influenced)

A: Do you think you can persuade Alice to join our company?

B: I don’t think she’ll agree. She’s no pushover.

الف:  فکر می کنی بتوانی آلیس را راضی کنی که به شرکت ما ملحق شود؟

ب: گمان نمی کنم قبول کند. او آدم ضعیف و دهن بینی نیست.

9. a troublemaker           دردسر درست کن – آدم مسئله ساز

(a person who often causes trouble)

A: Do you think Robert can be a good friend for me?

B: If I were you, I wouldn’t make friends with him. He’s a troublemaker.

الف: به نظرت رابرت می تواند دوست خوبی برای من باشد؟

ب: اگر به جای تو بودم، با او دوست نمی شدم. دردسر درست کن است.

10. a social climber            آدم جویای نام – جویای جاه و مقام

(a person who tried to elevate their social status)

A: Martha comes from a middle class family.

B: But she tries to socialize with high class people. She’s a social climber.

الف: خانواده مارتا از طبقه متوسط است.

ب: ولی او سعی می کند با آدم های کلاس بالا معاشرت کند. او جویای جاه و مقام است.

ارسال یک دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سبد خرید
لطفا محصول اضافی مورد نظر را انتخاب کنید
اسکرول به بالا